داستاني جالب در باره ي ملا نصرالدين ...

ملانصرالدين مدتي در ميدان شهر ايستاده بود و از مردم گدايي مي كرد . مردم كه او را مي شناختند و براي او احتام قائل بودند به نزد وي رفته و سكه هاي طلا و نقره خود را جلوي وي مي گرفتند تا وي بردارد . او نيز همواره سكه ي نقره را انتخاب مي كرد تا اين كه براي مردم اين مسئله به سؤال تبديل شد .علت اين امر را از وي جويا شدند . وي گفت وقتي من سكه ي طلا را برنميدارم شما اخساس ميكنيد من چيزي را به شما بخشيده ام . در ضمن وقتي سكه س نقره را انتخاب ميكنم و بر ميدارم شما قبول مي كنيد كه هم چنان نيازمند هستم و بار ديگر به سراغ من مي آييد .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:ادامه مطلب بسيار خواندني است ,,,, | 10:33 بعد از ظهر | نویسنده : باربد |
  • فال روزانه
  • آریس پیکس